پیام نما

ایرانگردی و جهانگردی عدالت عابدینی

پیام نما

ایرانگردی و جهانگردی عدالت عابدینی

پیام نما
پیوندهای روزانه
  • ۰
  • ۰

 

 

دمغ بود و بی حال. اصلا حال حرف زدن نداشت.  برعکس عصردیروز که خیلی سروحال قبراق تحویلم گرفت و کلی از مردم روستا و اطراف  و خوبی¬ های¬ شان تعریف و تمجید کرد. 
 اولین بار که تازه به روستای طاسبندی رسیده بودم، دیدمش. به ترکی از او سراغ دهیار را گرفتم. 
با لبخندی به صورت و به فارسی جواب داد:
-     من ترک نیستم!
 خودمم نمی دانستم که مردم این روستا ترک هستند یا نه! تجربه چند روستای قبلی که ترک بودند، به من این طور القا کرده بود که شاید مردم این روستا هم ترک باشند.
اصالتا اهل جوکار بود. زبان مردم جوکار، لری با لهجه ملایری است. با ماشین لودرش در این روستا موقتا کار می کرد. از کارش هم راضی بود. 
دلیل ناراحت بودن یا کم حرف زدنش  هم این بود که دیشب دزد آمده و باطری لودر را برده که برده. حداقل دو سه میلیونی پول باطری می شد. دزد به  این هم راضی نبوده از ماشین  و ماشین¬های دیگری هم دزدی کرده بود. 
یاد دزدی هایی می افتم که از خودم شده است. یکی از بدترین دزدی¬ ها مربوط به دزدی دوچرخه 28 انگلیسی ام بود که  علاوه بر خودم، دو برادر بزرگترم با آن خاطراتی داشتند. اصلش هم برای برادر بزرگم بود.  
خدمت سربازی هم یکبار یک حوله بزرگ در همان روزهای اول آموزشی از من دزدیدند. حوله بزرگ آن زمان یعنی بیست و چند سال پیش برای من ارزش کمی نداشت. 
آخرینش هم مربوط به دزدی موبایل می شد که مربوط به خیلی سال پیش بود. لعنت می فرستم به همه دزدان. حال و روز آن مالباخته را درک می کنم. ولی می دانم لعنت فقط یک کلمه است. خیلی هم استفاده می کنیم. هیچ کارایی هم ندارد. 
اوضاع بد اقتصادی این روزهای کشورمان چنان کرده که پای دزدان را به روستاها کشانده است. نه اینکه قبلا نبوده ولی الان با شدت خیلی بالاتری پیش می رود.  
همه اینها دلیل نمی¬شود کسی به کار دزدی بیافتد. در چند سال اخیر باغدارانی دیده¬ام که می¬گویند کارگر پیدا نمی¬کنند تا میوه¬هایشان را جمع¬آوری کنند. هم پول خوب می¬دهند و هم جا و مکان. حتی تعداد چوپان¬ها هم خیلی کم شده است. هر چند که پول زیادی نمی¬گیرند، ولی باز هزاران بار شرف دارد به دزدی. 
از طرفی خیلی از کشورها وضع اقتصادی به مراتب بهتر از ما دارند ولی باز در میان آنها هم دزد پیدا می¬شود. پس مشکل از خود شخص است.
برگردیم به بحث شیرین زبان و خود روستا. 
گفتم راننده لودر مال از دست داده جوکاری ترک نبود، اما  آقای پرویز امیدوار  از اعضای شورا ترک است. اصلا مردم این روستا نه تنها ترک هستند بلکه بیشترشان فامیلی ترک دارند. مثل اصغر ترک که شرح حالش را  گفتم. پس در کل اشتباه نکردم. 

پرویز امیدوار و دخترش

 

با پرویز تازه آشنا شدم. دیشب قرار بود  همدیگر را ببینیم. ولی همان شب برای کاری به شهر ملایر رفته بود و قرار گذاشتیم که صبح همدیگر را ببینیم. خانه ای بزرگ دارد با حیاطی بزرگتر. دو خانواده در این خانه زندگی می کنند. همسرش پس از پذیرایی با میوه و چایی، می رود سراغ آبغوره گیری. 
اول پیش دهیار روستا می رویم. ساختمان دهیاری ساختمانی قدیم ساخت و تقریبا خارج از روستا و در مسیر جاده اصلی جوکار -  همدان قرار دارد. 
دهیار  کت و شلواری مرتب دارد. خودش اهل این روستا نیست. کمی که صحبت می کنیم، کارت شناسایی از من می-خواهد. واقعیتش کمی جا خوردم. من که می خواهم در مورد روستا بنویسم، کارت شناسایی برای چه!؟ 
می گوید می خواهد خبر حضورم را بنویسد. اینکه نیاز به کارت ندارد، خودمم  که اسمم را گفتم، تصویر هم که از من گرفتی. هر چند که من بعدها نه خبری دیدم و نه تصویری از خودم. من ندیدم، دلیل نمی¬شود که دیگران هم نبینند. 
از کارهای جالب دهیار، تلاش برای آوردن صنایع دستی به این روستاست. می¬خواهد زنان روستایی را در تولید صنایع دستی فعال کند. اول آموزش می¬دهد و بعد از آنها کار می¬خواهد. یعنی یک نوع مهارت¬افزایی. مشکل عمده  جامعه کنونی ما نداشتن مهارت است. طرف سال¬ها رفته درس خوانده ولی هیچ مهارتی ندارد. فقط در حد تئوری مانده. دوستانی دارم که سواد آنچنانی ندارند، ولی مهارت دارند، مگر وقت سرخاراندن پیدا می کنند. 
یا الان می بینیم زنان زیادی در خانه هستند ولی هیچ کاری نمی کنند. در حالیکه اگر مهارت داشته باشند راحت می توانند در خانه بنشینند و کاری تولیدی بکنند. نیاز هم نیست به بازار برای فروش بروند. از طریق سایت های اینترنتی می توانند محصولات خود را به فروش برسانند. 

انگور روستای طاسبندی

روستای طاسبندی به شکل شرقی - غربی گسترش پیدا کرده و دور تا دور آن را درختان انگور و مو گرفته است. انگورش مرغوب و معروفیت دارد. حالا احتمالا متوجه دلیل آبغوره گیری همسر آقاپرویز شده اید. 
اما آب این رودخانه از مسیر غرب وارد و از شرق روستا خارج می شود. اگر مسیری غربی را ادامه بدهید و چند کیلومتری از روستا خارج شوید، می توانید یک آب بند قدیمی ساخته شده از خرده سنگ ها را ببینید. به گفته یکی از اهالی روستا، وجه تسمیه نام روستا به همین جا بر می گردد. در ترکی به سنگ، «داش» می گویند. در ابتدا چون سنگ باعث بند شدن آب می شده، به آن داش بندی می گفتند. بعد این داشبندی به مرور تغییر پیدا کرده و به تاشبندی و بعد طاسبندی تبدیل شده است. البته این وجه تسمیه فقط یک گمان است.

نمایی از آب بند روستا


وقتی از نزدیک این بند را ببینید، متوجه قدمت بالای آن می¬ شوید که بخشی از آن هم تخریب شده است. اما جاهایی هم آب جمع شده و ماهی ولول می کنند. 
مردم این روستا به دلیل خشکسالی سال های  اخیر به شهر مهاجرت کرده اند و در کار ماشین سنگین هستند. 
به خاطر شب زنده داری شب گذشته ام، خیلی خسته بودم و گاهی هم پشت موتور آقاپرویز خوابم می گرفت. دیداری هم از یک گاوداری داریم که نژادهای از گاوهای خارجی داشت. 
وقت ظهر به خانه می آییم. صرفی ناهاری خوشمزه و خواب بعد از ظهر آماده می کند برای ادامه مسیر. 

 

بخشی از خانه آقای امیدوار که خودش آنجا را بیشتر از بخش جدیدش دوست دارد.

با سیستم آبیاری تحت فشار، بسیاری از یونجه زارهای روستا آبیاری می شوند. 

 

خاور زرد، گندم های زرد با آن دبه زرد یک هارمونی زیبا در طبیعت به وجود آورده بود.

 

این مرد یکی از باغداران روستایی که با چایی زغالی اش برای ساعتی میزبانم می شود. 

 

آب پس از رسیدن به آب بند، کمی متوقف می شود و بعد دوباره به سمت روستا می رود. ماهی های زیادی در اینجا بودند

  • ۰۰/۱۰/۱۹
  • عدالت عابدینی

جوکار

طاسبندی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی