پیام نما

ایرانگردی و جهانگردی عدالت عابدینی

پیام نما

ایرانگردی و جهانگردی عدالت عابدینی

پیام نما
پیوندهای روزانه

۳ مطلب با موضوع «دستنوشته ها» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰
  • شما با نیاز جنسی فرزندان‌تان چه کار می‌کنید؟

سوال یکی از یوتیوبرها از مردم کوچه و بازار تهران سوالی بود که کسی نتوانست جوابی صریح و راحت به آن جواب دهد.

پاسخ‌ها مبهم و دوپهلو بود

جالب‌ترینش مربوط به خانمی بود که می‌گفت من که کاری نمی‌تونم بکنم ولی حتما به مشاوره ارجاع می دهم

سوال کننده پرسید: اگر مشاور گفت باید رابطه با کسی برای رفع نیازش داشته باشد آن وقت چه؟

با قاطعیت گفت: من این اجازه را نمی‌دهم.

بقیه هم تقریبا اینطور  جوابی دادند. مسئله‌ای که جوابش واقعا سخت است.

  • عدالت عابدینی
  • ۰
  • ۰

 

مستند ثروتمندهای بی‌خانمان محصول کشور استرالیا به معضل بی‌خانمانی می‌پردازد. 
در این مستند پنج نفر میلیونر داوطلب تجربه زندگی بی‌خانمان‌ها در مدت زمان ده روز می‌شوند.
 وسایل ارتباطی و پول آنها گرفته می‌شود.  
هر کدام تجربه خاص خودشان را دارند ولی بالاتفاق خسته، دلزده و بعضی هم گریان می‌شوند. 
با همه اینها، این تجربه تجربه‌ای است محدود و کمی هم تصنعی. 
اما مشکل اساسی اینجاست که هیچ وقت هیچ کس نمی‌تواند تجربه زیست دیگری را واقعا تجربه کند. 
هیچ‌کس اساسا نمی‌تواند دقیقا بیانگر احساسات و روحیات و ویژگی‌های طرف مقابل باشد. 
نه آن ثروتمند می‌تواند به درون فقیر دست پیدا کند و نه آن بی‌خانمان می‌تواند ببینید در دل آن فرد به ظاهر بی‌درد چه می‌گذارد. 
هر کس تجربه خاص خودش را از زندگی دارد و چه بهتر که کسی دیگری را قضاوت نکند. 
 

  • عدالت عابدینی
  • ۰
  • ۰

سربازی

سرباز یا با سر خود بازی می کند یا حاضر است سرخود را فدا کند. 
دی ماه 76  قطارِ  پر از سرباز سوت زنان به سمت خوزستان می رود. سربازهای جوان، پرانرژی  و بشاش با کمی تشویش و تردید مسافرش هستند. 
-    همه با هم دست! دست! دست!
قر و فر و مسخره بازی شروع می شود.
 صدای تلق و تلوق و بوق ممتد قطار در میان صداهای سربازان گم می شود. 
سکوت شبانه اندیمشک می شکند و قطار یواشکی وارد شهر می شود. چون بزغاله های خواب آلوده به سمت  پادگان می رویم.
هوا سرد  است. 
سرنتراشیده ها اولین قربانیان ماشینی هستند که به صورت ناشیانه  و مفتضحانه ای  بر سر آنها ویراژ می دهد  و نخستین و بارزترین نشانه زیبایی آنها را به زباله ای می ریزد!
خوشحالی سر تراشیده ها هم به درازا نمی کشد.  بی خود و بی جهت با بشین پاشو، کلاغ پر، سینه خیز رفتن از ما استقبال شایان توجهی می کنند. غوطه ور در خاک و علف و یونجه می شویم. پشه و مگس به جانمان افتاده. شیشه عینکم ترک بر می دارد. تا آخر آموزشی مراقب هستم که ترک نشکند. شکستنش از دل شکستن بدتر است. سربازهای بیچاره ای بودیم. این جاست که می گویند: جانم را بگیر و خلاص کن. 
پادگان  بی سر و ته است. تا آسایشگاه مسافت طولانی است. آسایشگاهی برای هفتصد نفر سرباز. 
روبروی آسایشگاه مجموعه ای از ممنوعیات و منعیات با صدای خیلی بلند و دشمن شکن اعلام می شود.
 چشمان خمار حشاشیون هم گویای حال آنهاست. 
-    آخه شما سربازی اومدنتون برای چیه!؟
آسایشگاه کاملا به هم ریخته با پتوهای نشسته و خاک گرفته در انتظارمان است.
سربازها برای تمیز کردن آسایشگاه گرد و خاکی بپا می کنند. دستور است و باید گوش به فرمان باشند. 
یغلوی های غذا را می دهند. غذا تخم مرغ است آن هم با چه دست پختی! ولی بازبهتر از غذاهای گرسنگان سومالیایی ست. 
ولی از انصاف نگذاریم غذای روزهای بعد خوب بود اما کم بود. 
به آسایشگاه می رویم. رهبر که صدای رسا و خوشی دارد شروع به  خواندن می کند: یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود یه جوون خسته بود...
همه هفتصد نفر ساکت می شوند و گوش می کنند. انگار اولین شب غربت می طلبد این خواندن را.
ده شب خاموشی است. 
-    حال وقتشه بچه ها شروع کنید. 
انصافا بعضی ها  استاد در تقلید صدا سگ و گربه و خروس هستند.
-     تا ده می شمارم همه بیروووون! 
-    یعنی مراقبمون بودن!؟ 
انگار مسئله جدی است تا ساعت دو صبح تنبیه ادامه دارد. 
دیگر بی سروصدا می خوابند ولی تا 4 صبح!  وقت صبحگاه است.

پ: بخشی از روز اول خاطره سربازی. 
پ 2: با تمام تلخی های سربازی، روزها و  ماه های بعد سربازهای خود این روزها را به بهترین روزها تبدیل کردند
پ 2: من از سربازی بیشتر نظمش را دوست داشتم
 

سربازی

 

سربازی

  • عدالت عابدینی